چهارشنبه ۵ دی ۱۴۰۳ , 25 Dec 2024
دوشنبه ۲۵ تير ۱۴۰۳ ساعت ۱۲:۰۵
کد مطلب : 424894

ایستادگی در حد توان، ایستادگی تا پای جان

پروژه ایرانی : انسان‌ها از مرگ می‌ترسند، اما انسان شجاع بر ترسش غلبه می‌کند. جفری اسکار می‌گوید ارسطو شجاع را کسی می‌داند که «با انگیزه درست، به شیوه درست و در زمان درست، از چیزهای درست می‌ترسد و با آنها مقابله می‌کند و در هر موقعیتی اعتماد به نفسی متناسب از خود نشان می‌دهد».
واقعه کربلا
واقعه کربلا
به گزارش پایگاه خبری پروژه ایرانی، انسان‌ها از مرگ می‌ترسند، اما انسان شجاع بر ترسش غلبه می‌کند. جفری اسکار می‌گوید ارسطو شجاع را کسی می‌داند که «با انگیزه درست، به شیوه درست و در زمان درست، از چیزهای درست می‌ترسد و با آنها مقابله می‌کند و در هر موقعیتی اعتماد به نفسی متناسب از خود نشان می‌دهد». البته شجاعت با تهور و جسارت تفاوت دارد و مساله بر سر کشمکش درونی برای غلبه بر ترس و آگاهی از مخاطرات است. 
 
غلبه بر ترس حد دارد، معدودند آنها که تا پای جان، بر سر اعتقادشان می‌ایستند؛ شهدای کربلا چنین هستند. اما بقیه را نمی‌توان به یک چوب راند. میان آنکه از ترس جانش، اعتقادش را پنهان می‌کند و آنکه برای منفعت، اعتقادش را زیر پا می‌گذارد، فرق بسیار است. بزرگانی از صحابه و تابعین که در دربار ابن زیاد و یزید، آنها را بخاطر قتل حسین سرزنش می‌کردند، اما مجلس را ترک نمی‌کردند، از دسته دوم هستند. 
 
انسان‌ها از مرگ می‌ترسند، اما کسی هم هست که آن اندازه شهامت ندارد تا مقابل سلطان جائر، کلمه عدل را بر زبان بیاورد و حقیقت را بگوید، اما آن اندازه هم پست نشده که بخاطر اندکی منفعت، مذلت خدمت سلطان بپذیرد و در عوض، از زور بازوی خود نان می‌خورد. درس حسین به ما، مردمان معمولی این است که اگر آن اندازه شجاعت ندارید که کنار من کشته شوید، صحنه را ترک کنید. حضور شما در کنار سلطان جور، به معنای همدستی در قتل من است. 
هرثمة بن ابی‌مسلم از مجاهدان جنگ صفین، در پاسخ حسین که از او پرسید «تو با ما هستی یا در برابر ما؟» می گوید: نه این و نه آن. من کودکانی در کوفه دارم و از عبیداللَّه بر آنها ترسانم. حضرت فرمود: «پس به جایی برو که نبردگاه ما را نبینی و صدای ما را نشنوی، اگر کسی فریاد ما را بشنود و ما را یاری نکند، خدا او را به‌صورت در دوزخ افکند.»
 
حق و باطل آن اندازه پیچیده نیست که نتوان آن را تشخیص داد. عمل به ندای وجدان کافی است. و اگر بر اساس همین توصیه حسین‌ بن علی، اطراف سلطان جور، خالی از بزرگان و اهل دانش و فضل باشد، مقبولیت او از دست می‌رود.
 
خدا از هر کسی بیش از توانش، نخواسته است و همه انسان‌ها توان شجاعتی مشابه اصحاب حسین را ندارند. اما مهم آن است که در حد امکان بکوشند. و وقتی که طاقتشان طاق شد، در خدمت ظالم نباشند. 
 
در ماجرای ضحاک بن عبدالله مشرقی از قبیله هَمْدان یمن، همین تمایز آشکار است. بر اساس روایت ابومخنف، ضحاک می‌گوید من و مالک بن نضر در منزل قصر بنی‌مقاتل، به نزد حسین (ع) رفتیم و به او خبر دادیم که همه مردم تصمیم به جنگ با او گرفته‌اند. و حسین بعد اینکه می‌گوید من توکلم به خداست، از آن دو می‌خواهد که بمانند و یاری‌‌‌اش کنند. مالک بن نضر می‌گوید من، هم عیال‌وارم و هم مقروض و رفت. اما ضحاک گفت که من هم مانند مالک، هم عیال‌وارم و هم مقروض، ‌اما حاضرم تا زمانی در رکاب شما بجنگم که سربازانی داشته باشید و جنگیدن من برای شما فایده داشته باشد. حضرت شرط او را می‌پذیرد. بعدازظهر عاشورا وقتی کسی از یاران حسین نمانده بود جز سوید بن عمرو و بشیر بن عمر حضرمی، ضحاک به نزد امام می‌رود و قرارش را یادآور می‌شود. 
 
امام نه نفرینش می‌کند و نه از او گلایه می‌کند، تنها نگران است که چگونه می‌خواهد از مهلکه بگریزد. به او می‌گوید: «درست می‌گویی، اما چگونه می‌توانی از اینجا خود را نجات بدهی؟ اگر می‌توانی بروی، از طرف من آزاد هستی» («صدقت و کیف لک بالنجاه؟ ان قدرت علی ذلک، فانت فی‌ حلّ»). ضحاک که اسب خود را میان خیمه‌ها بسته بود که سپاه عمر سعد آن را هدف تیرباران خود نکند و تا آن لحظه پیاده جنگیده بود، سوار بر اسب شد، از میان لشگر عمر سعد تاخت و توانست از دست پانزده سواری که او را تعقیب می‌کردند، بگریزد و جان خود را نجات دهد. 
ضحاک بن عبدالله در روز عاشورا و تا آن لحظه دو کس را کشته بود و دست یک نفر را هم قطع کرده بود و حسین آن روز چند بار از او تقدیر کرده بود: «دستت از کار نیفتد! خدا دستت را نبرد! خداوند از جانب خاندان پیامبر به تو پاداش نیک بدهد» («لا تشلل، لا یقطع اللّه یدك، جزاك اللّه خیرا عن اهل بیت نبیك»). نماز ظهر را هم با حسین خوانده بود. هر چند ضحاک همه عمر پشیمان بود که حسین را ترک کرده، ولی حسین او را نفرین نکرد و میان این دو فرق بسیار است. 
نفرین‌های حسین در عاشورا، زیاد است: «اللهم احبس عنهم قطر السماء، وابعث عليهم سنين كسنی يوسف، و سلط عليهم غلام ثقيف، يسقيهم كأسا مصبرة» ولی ضحاک را نفرین نکرد. ضحاک علیرغم اینکه دست از یاری حسین برداشت، اما سپاه عمر سعد نپیوست، بلکه فرار کرد و صحنه ظلم را ترک کرد و شاهد آن نبود. 
 
نبودن در صحنه ظلم، گاه به اندازه پاسخ منفی دادن به ظالم دشوار است، آنگاه که پای منفعت در میان باشد.
 
گزارشگر : تحریریه پروژه ایران
https://theiranproject.com/vdci35a55t1arv2.cbct.html
نام شما
آدرس ايميل شما